شاید کسی ندیده باشد گریه ی تلخ گل یخ را به هنگام طلوع
شاید کسی ندیده باشد چشمان غم گرفته ی کنده ی کهنسال نارون را
شاید کسی نشنیده باشد ناله ی غم انگیز سکوت را به هنگام غروب
شاید کسی نشنیده باشد آهنگ ملایم آه کشیدن برگ خزان را در سمفونی باران
شاید کسی نبوییده باشد عطر سکر آور خاک را بعد از گریه ی آسمان
شاید کسی لمس نکرده باشد پیراهن فرسوده ی نیاز را
شاید کسی لمس نکرده باشد لحظه های تنهایی جاودان را
شاید کسی نداند که من با احساسم در چهار فصل سال
لاجورد این آسمان آبی آبی ، به پهنه ی این زمین سیاه سیاه
همه را دیده ام شنیده ام بوییده ام و لمس کرده ام
به نزدیکی دستهایمان در آن شب که حس کردم به هیچ وجه نمی شناسمت
یا حق
سلام
این اولین پست برای بیان همه چیزه برای بیان ناگفته ها که تا ابد نمی شد زندانی باشن امیدوارم این وبلاگ بتونه منعکس کننده ی تمام غم و غصه های این دل بی طاقت باشه این یه شروعه که بی پایان نخواهد بود اما با امید به فردا جاودانه می شود
امیدوارم در این راه شما دوستان عزیز هم کمکم کنید خوشحال می شم بتونیم راهی به فراسوی عشق شیرین و فرهاد ، لیلی و مجنون و در آخر به بیکرانه ها بگشاییم.
امتحان عشق : در جلسه امتحان عشق من ماندم و یک برگ سفید . یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی و دلتنگی .... . درد دل من در این کاغذ کوچیک جا نمی شه . در این سکوت بغض آلود قطره کوچکی هوسه سرسره بازی می کنه . برگه سفیدم عاشقانه قطره را به آغوش می کشد . عشق تو نوشتنی نیست عزیزم .... . من در برگه ام کنار آن قطره یه قلب کوچولو می کشم ..... . وقت تمام است حالا برگه ها بالا ....
مهتاب امشب دلم تنگه، میون چشم و دل جنگه دیدنی های دل امشب، از سر شب همه بی رنگه مهتاب امشب دلم تنگه شهرزاد قصه گو امشب، قصه هاش خشکیده بر لب تو بتاب به قلب خسته م، جون به لب رسیده امشب مهتاب امشب دلم تنگه نکنه وقت جنونت، شده باز دلم دیوونه داره با خودش میخونه، کاشکی دل عاشق بمونه نکنه وقت جنونت، شده باز دلم دیوونه داره با خودش میخونه، کاشکی دل عاشق بمونه
با آرزوی موفقیت یاحق