معشوقی از عاشقش پرسید...من قشنگم؟
عاشق جواب داد ...نه .
پرسید ... دلش میخواد با اون باشه؟
باز جواب داد ... نه .
....اگه ترکد کنم گریه میکنی؟
.... نه .
معشوق با چشمان پر از اشک می خواست عاشق رو ترک کنه که اون دست معشوق رو گرفت
و گفت: تو قشنگ نیستی بلکه زیبایی ... من نمیخوام با تو باشم من نیاز دارم با تو باشم ... اگه بری گریه نمی کنم ... میمیرم
زندگی بادی است در حال وزیدن
زندگی اسبی است در حال دویدن
زندگی اشکی است در حال چکیدن
وزندگی قلبی است در حال تپیدن
زندگی مانند گلی است که خارهای آن
حقیقی و گلبرگ های آن خیالی است
زندگی چیزی نیست جز
مبارزه میان عاطفه و عقل
زندگی زیباست اگر
در تلاطم زمان اسیر و گرفتار نگردد
هرگز به کسی نگاه نکن وقتی قصد دروغ گفتن داری .... هرگز به کسی محبت نکن وقتی قصد شکستن قلبشو داری ....هرگز قلبی رو قفل نکن وقتی کلیدشو نداری
یا حق